و الان داخل کلیسای سامِبا نشستم و این متن رو لایو دارم می نویسم.
بوی شمع های دست ساز تمام کلیسا را گرفته و من در هجوم افکارم غرقم و نمیدانم این تجمع از اندوه را چگونه به دوش بکشم
دیوارهای کلیسا را نگاه میکنم و همه جای دیوار مردگان را نشان میدهد و اینکه چگونه مسیح را به صلیب کشیدند ... مردمان زمین حتی به پیامبرلنشان رحم نکردند چه برسد به بندگان ...
من خیره به چشمان تنها مسیح زنده کلیسا میشوم و اندوه را میبینم و غم را میبینم و اشک های پشت پرده را حس میکنم
که چقدر سخت بود برای نقاش آن زمان که چشم های پر رنج و ناامید را به تصویر بکشد
من به کلیسای سامرا آمده ام و این نمیدانم چند مین کلیسای این شهر است که دارم قدم میزنم ولی این کلیسا نور دارد و بوی مردمانش کمتر است ...
هوا مه گرفته و بارانی است و دو زن و یک نوجوان تنها میهمانان کلیسا هستند و من
و من
روی صندلی چوبی کلیسا، نیست نم گرفته از تگرگ صبح امروز نشسته ام
و تمام فکر هایم را دوره میکنم .... شطرنج زندگی ام را دوباره می چینم و شاید
تضمینی بزرگ تر گرفتم ....
۲۶۶۷::دوره...
برچسب : نویسنده : light2shadow بازدید : 122