این روزا، ظاهرا همه چیز تحت کنترله، جز فکرم، اینکه قرار ازین به بعد چی بشه، چطور با عوارض بیماریم کنار بیام، با این خط پنج سانتی که قرار بود فقط دو سانت باشه ولی سناریوی عمل جوری پیش رفت که شد دو برابر. اینکه چشمام تاره و نمیتونم حتی وقتی تو تختم کتاب بخونم و الان دارم به سختی کلمات رو میبینم تا بنویسم، اینکه دست چپم بیشتر مواقع لمسه و نمیتونم چیزی بنویسم، اینکه ...
بگذریم
شاید زندگی هنوز یه روزی قراره قشنگی داشته باشد... منتظر اون روزم که بگم این بود اون روز قشنگ...
۲۶۶۷::دوره...برچسب : نویسنده : light2shadow بازدید : 129