اومدم کافه گودو، کافههای تنهاییِ من
یه میز چسبیده به دیوار نشستم، جوری که کل کافه تو دید منه، یا شاید هم من، در دیدِ کافه
مِنو رو بالا پایین میکنم، پاستای مورد علاقه ام رو انتخاب میکنم، یک عکس از غروب میدون انقلاب را استوری اینستا آپلود میکنم، پاستا میرسه، تند و تند میخورم، بی آنکه به تو یا حتی او، یا هر خر دیگری فکر کنم.
اینجا، کافهی بی کسیهایم هست، هربار که میخواهم به کسی فکر نکنم اینجا به من میچسبد، عجیب در هوس یک نخ سیگار از دست دخترک مو کوتاه میز بغلی ام، با آنکه سیگاری نیستم.
پ ن:: عجب تر از حالا را تجربه نکرده بودم تا بحال
:: سه شنبه ۱۴۰۱/۱۲/۱۶
- .
| |
.......................................................................................................................................
برچسب : نویسنده : light2shadow بازدید : 70